یوسف بیگ باباپور
در بررسی تاریخ علم پزشکی به خوبی میتوان دریافت که کحّالی حرفهای شریف محسوب میشده است و قدر و منزلت یک چشمپزشک یا کحّال در نزد اقشار مختلف جامعه، اگر بیشتر از یک پزشک عمومی نمیشد، کمتر نیز نبود. یک چشمپزشک ماهر، جراحی نیز میکرد و در اصطلاح او را «استاد» نیز میگفتند. بسیاری از پزشکان برجستۀ دورۀ اسلامی نیز به بیماریهای چشم توجه کامل داشتهاند که در رأس آنها علی بن عباس اهوازی، ابن سینا، ابن هیثم و عمار موصلی، مؤلف کتاب «علاج العیون»، قرار دارند. در این کتاب، شرح مفصّلی برای چشم و بیماریهای آن آورده شده است. دیگری علی بن عیسی، صاحبِ « فی علاج العین» یا «تذکره الکحّالین»، است. از جمله بیماریهای چشم که پزشکان دورۀ اسلامی به آن پرداختهاند، عبارتند از: چشمدرد، ورم چشم، خارش چشم، ریزش اشک، قرمزی، زخمهای چشم، پارگی، برآمدگی چشم، تیرگی، سفیدی، سرطان، موهای زاید چشم و غیره.
محمّد قاضی، در مقالۀ خود با عنوان «المساهمه الاسلامیه فی الطّب» -که در مجلۀ «الضیاء» منتشر شده است- میگوید: «چشمپزشکی از ابتکارات اعراب بود. این علم با کوشش آنها به اوج رسید. تلاشهای آنان در این علم در طول روزگاران زیادی در جایگاه اوّل قرار داشت. یونانیان پیش از آنها و ایتالیاییهای معاصر آنان و کسانی که بعد از آنان آمدند، در این زمینه به پایۀ آنها نرسیدند. تألیفات این دانشمندان تا آغاز قرن هیجدهم میلادی در دانشگاههای اروپا به عنوان نظر نهایی در چشمپزشکی تدریس میشد. آنان در این زمینه، کشفیات گرانبهایی داشتند. اطلاعات گستردۀ دانشمندان علوم طبیعی در قوانین نور و دید، تا حدّ زیادی به چشمپزشکان عرب کمک کرد. این چشمپزشکان، چشم حیوانات را بر پایۀ علم فیزیولوژی تشریح کردند. آنان علت تنگ و گشاد شدن مردمک چشم را شناختند و گفتند: تنگ و گشاد شدن مردمک، بر اثر انقباض و انبساط «عنبیه» است. ابن سینا در کتاب «القانون» به کالبدشکافی چشم همّت گمارده و عضلات چشم و وظایف آن را بیان کرده است.»
گروهی از مؤلفان عرب در کتاب خود، «الموجز فی تاریخ الطبّ و الصیدله عند العرب»، برخی از بیماریهای چشم را به شرح زیر تعریف کردهاند:
1. عقب کشیدن پلک بالای چشم: وقتی موی پلک زیاد باشد، شایسته است که بیمار به پشت بخوابد و پلک او برگردانده و درمان شود.
2. برگشتگی پلک(چشمهای خرگوشی) که عبارت است از کوتاهی پلکها و بالا بودن آن به طوری که نتواند چشم را بپوشاند؛ گویی که این چشم، چشم خرگوش است.
3. پیلۀ چشم که جسمی است به شکل پیله و زیر پوست پلک بالا ایجاد میشود.
4. ناخنک چشم که زائدهای است عصبی: این زایده در گوشۀ چشم ایجاد میشود و گسترش مییابد تا این که سیاهی چشم را فرا میگیرد و آن قدر بزرگ میشود که مردمک را میپوشاند و مانع دید میشود.
5. ریزش اشک از چشم: اشکی که از چشم خارج میشود، بر چند نوع است: برخی از آن به رنگ هواست، بعضی به رنگ شیشه، برخی سفید رنگ، بعضی نیلگون، بعضی سبز رنگ و برخی مایل به آبی.
عزّالدّین فراج در کتابش به نام «فضل علماء المسلمین علی الحضارة الاروبیه» دربارۀ پیشرفت چشمپزشکی در میان اعراب نوشته است: «شاید کتاب صلاحالدین بن یوسف چشمپزشک، بزرگترین مرجع بیماریهای چشم باشد. او کتاب خود را به چند فصل تقسیم کرده که عبارت است از: تشریح چشم، تشریح بینایی، بیماریهای چشم و عوامل و عوارض آن، حفظ بهداشت چشم، بیماریهای پلکها، بیماریهای ملتحمه و قرنیه و حدقه، بیماریهای چشم که حس نمیشود و داروهای چشم. ابن نفیس در کتاب خود در زمینۀ چشمپزشکی مباحثی دربارۀ چشم دارد.»
اوّلین بار اعراب بودند که فرضیۀ بینایی را دگرگون ساختند. فلاسفۀ طبیعی قبل از بقراط، بینایی را نتیجۀ اطلاعاتی میدانستند که به وسیلۀ اشعۀ شاخک مانندی که از چشم خارج میشوند، جمعآوری میگردند. افلاطون معتقد بود که دستۀ دیگری اشعه هستند که از چیز رؤیت شده آزاد میگردند و دانشمندان طبیعی زمان اسکندر محل بینایی را در عدسیها تعیین کردند. اعراب در زمینۀ نور و بینایی بیش از فیزیولوژی چشم، به معلومات علمی جهان کمک کردند. در این مورد هم بزرگترین افتخار را باید به ابوعلی محمدالحسن بن الهیثم بصری داد. وی با استفاده از فیزیک و هندسۀ آن زمان تعدادی از مسایل نور و بینایی را حلّ کرد و در نتیجه ثابت کرد اشیا در نتیجۀ اشعهای که از آنها عبور میکند و به چشم میرسد، رؤیت میشوند، نه برعکس. این دانشمند تحقیقات خود را دربارۀ بینایی چندان دنبال کرد که به کشف استفاده از عینک نزدیک شد. پس از وی، دانشمندان بزرگی چون ابن سینا و بیرونی نظریات او را پذیرفتند و تأیید کردند. کارهای ابن هیثم به وسیلۀ شخصی ایرانی به نام کمالالدین حسن بن علی فارسی، مؤلف کتاب «تنقیح المناظر»، (اواخر سدۀ 7 هـ.ق.) توسعه و شرح و بسط یافت.
از نظر علمی باید گفته شود که «پانوس» برای نخستین بار، نه به وسیلۀ یونانیان، بلکه از طرف اعراب تشریح و توجیه شده است. عمل جرّاحی برای درمان شکل مزمن بیماری چشم را نیز نسلهای بعدی از عرب گرفتند. گلوکوم (آب سبز) تحت عنوان «سردرد مردمک»، اوّلبار توسط یک نفر عرب توصیف گردیده و تاول قرنیه یا ملتحمه و «رشتۀ مروارید» یا جوشهایی که بر قسمت سفید مردمک چشم پیدا میشود، اوّلبار در آثار عربی دیده شدهاند. «قرحۀ سفید» قرنیه را نیز اعراب بهتر از یونانیان توجیه کرده و آن را از قرحۀ قرنیه جدا ساختند. بسیاری از داروها که مورد شناسایی یونانیان بوده، ولی مورد استفادهشان قرار نگرفته، به وسیلۀ اعراب در رشتۀ چشمپزشکی معرفی و معمول گردید. کافور، مشک و عنبر کاملاً به اعراب منسوبند، ولی از طرف دیگر داروهای بازکنندۀ مردمک چشم بر آنان مجهول بود.
وانگهی حتی نامها و اصطلاحات اعراب نیز به چشمپزشکی جدید رسیده و در آن داخل شده است، مثلاً کلماتی مانند رتینا (شبکیّه) و کاتاراکت (آب مروارید) مدیون تشریح توصیفی عرب است.
اطبای دورۀ اسلامی و جراحی آب مروارید:
بزرگترین خدمتی که اعراب در چشمپزشکی عملی کردند، در زمینۀ «آب مروارید» بود. نام قدیم یونانی این عارضه «اوروکسدوا» و اسم لاتین آن «سوفوسیو» بود که هر دو بر پاتولوژی آن دلالت میکند. اعراب از عقیدۀ یونانیان که این بیماری را نتیجۀ ریختن مایع به داخل چشم میدانستند، پیروی کردند و ایرانیان نیز آن را «نزول آب» نامیدند. ایشان به این نتیجه رسیده بودند که در این عارضه، مایع فاسد و غلیظ شدهای بین مردمک و عدسیها جمع شده و بینایی را تیره میسازد و با پاک کردن این فضای خالی میتوان بینایی را به بیمار باز گردانید. «زهراوی»، صاحب کتاب «التصریف لمن عجز عن التألیف»، روش خاصّی را برای درمان این بیماری توسط جرّاحی بیان کرده است که شاید بتوان گفت که از ابداعات خود وی بوده است، او میگوید: «... برای این کار بیمار را در حالی که آفتاب مستقیم بر او میتابد و چشم او را، در حالتی که چشم بیمار چشم چپ باشد با دست چپ خود بالا نگاه دار، و اگر چشم راست باشد با دست راست خود این کار را به انجام برسان، سپس لولۀ مخصوص کشیدن آب را با فاصلهای به اندازۀ ضخامت یک میل سرمهدان تا سیاهی چشم، بر سفیدی چشم در طرف گوشۀ خارجی قرار بده و آن را بفشار و در ضمن آن را بر گرد خودش بچرخان تا وارد سفیدی چشم شود و چنان احساس کنی که به یک جای خالی رسیدهای. اندازهای که لوله باید در چشم داخل شود، برابر با فاصلۀ از مردمک تا کنار عنبیه باشد که اکلیل چشم نام دارد، خود لوله را از میان مردمک در ضمن فرو رفتن خواهی دید و این به سبب شفافیت غشای قرنیۀ چشم است. سپس لوله را بر بالای جایی قرار ده که آب در آن است و چندین بار آن را به طرف پایین فشار بده، اگر آب بلافاصله خارج شود، بیمار در حالی که لوله در چشم دارد، چیزهایی را که در مقابل او قرار دارد می بیند. پس اگر آب بالا آمد، بار دیگر لوله را پایین ببر، و چون استقرار پیدا کرد و آب خارج نشد، لوله را به ملایمت در ضمن گرداندن آن بر گرد خودش از چشم خارج کن... .»
«زهراوی» در ادامه آورده که «اگر لولۀ کشیدن آب، در بعضی اشخاص به سبب سختی چشم نتواند به آن داخل شود، باید از نشتری استفاده شود.»
بعد تأکید دارد که با این نشتر تنها باید پردۀ ملتحمه را شکاف داد و با آن زیاد به درون چشم نباید داخل شد.
وی پیشنهاد میکند که پس از عمل، بیمار را باید مدّتی در اتاق تاریکی نگاه داشت که با بهبودی تدریجی «در اتاق تاریک با چشمان باز خود تمرین کند.»
چنان که خود «زهراوی» هم اشاره کرده، در عراق سوزنهای تو خالی، شبیه به لولهای که زهراوی به کار میبرده، ساخته بودند که «آب مروارید» را با آن از چشم میمکیدند، که یقیناً میتوان گفت که این عمل از ابداعات اطبای دورۀ اسلامی بوده و در آثار یونانیان به چنین چیزی اشاره نشده است. «زهراوی» مینویسد: «... به من از طرف بعضی از عراقیان خبر رسیده است که در عراق میلهها یا سوزنهای سوراخداری میسازند که آب را از میان آنها میمکند و هرگز در سرزمین خودمان ساختن چنین سوزنها را ندیده و نیز در کتابهای قدیم هم خبری از آن نخواندهام، و ظاهراً باید چنین کاری مخصوص به این اواخر بوده باشد.» و اشاره کرده که این سوزنها را از مس میساختند و نوک آنها مثلّثی شکل و تیز بود.
ابوروح جرجانی، معروف به زریندست، چشمپزشک دربار سلاجقه و صاحب کتاب «نورالعیون» که نخستین اثر فارسی در چشمپزشکی و مربوط به قرن پنجم هجری (تألیف 480 هجری قمری) است، سه روش را برای جرّاحی آب مروارید (آب خوش) بیان کرده است: یک روش که مخصوص اهل عراق است و آن را «برید» میخواند که با «مِهَتّ»، میان «ملتحم» تا «لحاظ» را شکاف میزنند و بیمار را وادار به سرفه کردن و حرکت سر میکنند تا بعد از چندین بار تکرار، آب مروارید فرو میریزد. روش دیگر را که مخصوص هندیان است، «خام سنب» مینامد که با کمی تفاوت همان روش اهل عراق است. امّا روش سوم که جرجانی مطرح کرده، همان روشی است که «زهراوی» بیان داشته است، با این تفاوت که وی این عمل را مخصوص رومیان میداند، در حالی که «زهراوی» آن را رد کرده است. جرجانی این عمل را توسط «مِهَتِّ مجوّف» (سوزن یا نشتر توخالی) که نوک آن را وارد چشم علّتدار میکردند و از سر آن میمکیدند، مطرح کرده است. این عمل را در اصطلاح «قدح» و آن میل را «مقدّح» نیز میگفتند.
موضوعات مرتبط: بازنشر، طب سنتی ایران
آرشیو موضوعی
از دل مقالات (۴)بازنشر (۲۰)
تغذیه (۲۰)
چند کلمه حرف کتاب (۱۶)
دکتر الهام قدمی یزدی (۳)
دکتر راحله زارعشاهی (۳)
دکتر محمدعلی زارعیان (۱۵)
دکتر مهدی عدل (۱)
ریزنگاشت (۱۲)
طب سنتی ایران (۲۶)
مفردات و گیاهان دارویی (۱۴)
یادداشت (۱۵)
آرشیو زمانی
دی ۹۷ (۳)شهریور ۹۷ (۲)
مرداد ۹۷ (۳)
تیر ۹۷ (۶)
خرداد ۹۷ (۴)
دی ۹۶ (۵)
آذر ۹۶ (۴)
مهر ۹۶ (۵)
شهریور ۹۶ (۲)
مرداد ۹۶ (۲)
تیر ۹۶ (۵)
خرداد ۹۶ (۷)
اردیبهشت ۹۶ (۱۱)
فروردین ۹۶ (۸)
اسفند ۹۵ (۲)